×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

دلتتگي...

این سکوت و این تنهایی نیاز من در لحظه های دلتنگیست!

یک لحظه در یاد تو نبودن ،محال است ، بیهودگیست!

شب می رسد و همه جا تاریک ، در تاریکی  گم  نمیشوم منتظر روشنایی مینشینم!

بین تاریکی و روشنایی فاصله ی دوریست ، از آن دور دستها نوریست که می تابد  

ولی درخشان نیست!

پنجره را میبندم تا نا امیدی به درونم نیاید، انگار زندانی لحظه های تنهایی ام ،

انگار باید رو به دیوار خیره شد تا نتوان همه جا را دید!

سردرگم و بی قرارم ، نشستن معنایی ندارد، باید قدم زد و به تو اندیشید!

نه سازی مینوازد و نه قلبی می تپد ،حتی صدای  تپشهای قلب خود را نیز نمیشنوم

 دلتنگی مثل حصاری اطراف قلبم را پوشانده است !

به عشق نمی اندیشم ، تنها به تو مینگرم گرچه تو را نمیبینم!

وجود عشق را نمیخواهم ، تنها تو را در میان خود میگیرم ، گرچه در کنارم نیستی!

عشق را حقیر میدانم و تو را سرچشمه ی عشق ، با تو درد دل میکنم ، 

گرچه پاسخی نمیشنوم!

و باور میکنم که در این سکوت و تاریکی گم شده ام و روشنایی را نخواهم دید !

بر دلتنگی هایم افزوده میشود و پنجره را باز میکنم ، صدای سازی را میشنوم 

که قلبم را آرام میکند ،همان سازی که تو در زیر تک درختی  نشسته ای و می نوازی! 

سه شنبه 24 فروردین 1389 - 12:43:07 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

10685 بازدید

12 بازدید امروز

6 بازدید دیروز

20 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements